قلعه ی ذهن من
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ابزار وبلاگ
abg
♥کبوتری در تنهایی♥
♥کلبه تنهایی♥
آریو برزن
کلبه کاغذی
جاس و سلنا
فقط برای تو
دختر بهاری
fun
دنیای من
شب های تنهایی
بــــــــــــــــــــــاران دلـتـــنــــگــــــــــــــــی
با تو بودن
تنهـایی
....love is like
تنهایی
LOVE
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلعه ی ذهن من و آدرس 2nyaye-man.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
باران

آخرین مطالب


 
پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: 13:52 :: نويسنده : باران

 دختری که اول صبح به زور از خواب بلند میشه،


ژولیده و پولیده،

 

با لباسای نازک و به هر طرف کش اومده،

 

با چشمای نیمه باز و نیمه بسته،

 

با پاهای برهنه روی سرامیک،

 

که داره میگرده دنبال دستشویی و زیر لب غر میزنه...

 

بغل کردنی ترین موجود دنیاس.

 

حتی در بعضی منابع ذکر شده که میشه براش مُــرد!

 
پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : باران

خواستم چشم هایت را از پشت ببندم

دیدم طاقت اسم هایی که می گویی را ندارم....

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : باران

 بابا بچه پولدار

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 15:48 :: نويسنده : باران

 یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت .

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»

وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم

و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی دانستم. لذا

تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر

زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها

ابتدا تصویر سوم،  سپس دوم و بعد اول را دیدند.!!!!

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : باران

 

بیچاره

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : باران

 

"روزی شیخ مشغول مکالمه با سیم کارت ایرانسل خود بودی... اما مکالمه

چنان طولانی گشت که مریدان پرسیدند: یا شیخ چگونه است که شارژ

سیم کارت شما تمام نمیشود ...!!!!

شیخ لبخندی زد رو به مریدان فرمود:


از ان روی که من در فیس بوک یک اکانت قلابی یا فیک اکانت بنام

عسل جـون اختیار نموده و به وسیله ی ان ملت را شارژ ایرانسل تیغ

همی زدمی!!!!
.
از شنیدن آن مریدان نعره همی زدند و خشتکها پاره کردند و سر به بیابان

گذاشتند!!!"

 

 
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : باران

 سلامتی اون سربازی كه 55دقيقه تو صف تلفن ايستاد
تا 3 دقيقه با عشقش حرف بزنه ولی چيزي جز اين
نشنيد: مشترك مورد نظر در حال مكالمه ست !!!

 
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : باران

 یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش


مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت


مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا


مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه


مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر


مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت


مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت


مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه


مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت


بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم